|
35maybe 36
|
||
وقتی بی خواب میشی و میای پای لپ تاپ...دنبال فیلم آنلاین میگردی که ببینی..اینترنت یاری نمیکنه...فیلتر شکن یاری نمیکنه...هرچیزی رو دوست داری سرچ میکنی...ناخودآگاه یاد دوران دانشگاه می افتی...سال 87...اونموقع ها تازه کامپیوتر خریده بودم...تازه اینترنت هم گرفته بودم...آرشیو هام رو پاک کردم و اگه بودند گواه این بود که هر شب میامدم اینجا و می نوشتم از هر چیری که دوس داشتم....نمیدونم چرا امشب دلم خواست بیام و اینجا و دوباره بنویسم....شاید بخام یه تکونی به خودم بدم و دغدغه هام رو بیام اینجا دوباره خالی کنم...عقده های روحیم..جسمیم...و خیلی چیزهای دیگه...
دکمه های کیبورد لپ تاپ رو نگاه میکنم...فکر میکنم...خب؟الان چی بنویسم؟نمیدونم...دست میره به سمت حروف...از بچه هایی که اینجا باهاشون دوس شدم...از جنوب...از شمال...از شرق و از غرب...شاید دوباره دوستای جدیدی پیدا کنم...شاید...ولی نه من دیگه اون ادم سابق نیسم...اون انرژی پاک و فراون...
روزگاره عجیبیه...قبول دارین؟کاشکی زندگی یه دکمه داشت میزدی به اون تاریخی که میخای برمیگشتی و از نو زندگی میکردی...اونجور که دلت میخواست...
نمیدونم شاید هم الان برگشتیم و خودمونم خبر نداریم...
اگه بخام بنویسم تا صبح باید بگیرم بنویسم...اینقدی که حرف تو دلمه که تو این 15 سال ننوشتم...
بازم میام به اینجا...اسمش رو میزارم اتاق خلوت...
تو اتاق خلوت هر کاری دوس داشته باشم میکنم....
هر کاری رو...
|
|